میرزا محمدتقیخان فراهانی، ملقب به امیرکبیر به عنوان نخستین صدراعظم ایران، در دوران حکومت ناصرالدین شاه بود. او در زمان صدرات خود عملکرد بسیار خوبی در زمینه اجتماعی و سیاسی داشت.
امیرکبیر که لقب اولین صدراعظم در دوره ناصرالدین شاهقاجار را داشت، متولد سال 1185 شمسی در شهر اراک است و در سال 1230 شمسی در باغ فین کاشان به قتل رسید. او یکی از نزدیکترین افراد به ناصر بود که در خدمات بسیاری در دوران صدرات خود انجام داد. امیرکبیر با اصلاحات و تغییرات بسیار در سیستم حکومتی و اجتماعی ایران، سبب پیشرفت چشمگیری در بخشهای مختلف شد. میرزاتقیخان پایهگذار روزنامه «وقایع اتفاقیه» و همچنین موسس مدرسه «دارالفنون» بود.
امیرکبیر کیست؟
میرزا محمدتقی خان فراهانی، اولین صدراعظم ایران در دوره حکومت ناصرالدین شاه قاجار بود. او متولد منطقه فراهان بود و در دربار قائممقام فراهان کودکی خود را سپری کرد. امیرکبیر بخاطر هوش و ذکاوت بالا مورد توجه عباسمیرزا (نایبالسلطنه) و قائم مقام قرار گرفت. میرزا محمدتقیخان در جوانی به خدمت قائممقامفراهان درآمده و بعد از مدتی، او را به سمت «مستوفی نظام» برگزیدند.
امیرکبیر را بعد از فوت محمد شاه و در دوران حکومت ناصرالدین شاه به عنوان صدراعظم ایران انتخاب شد. او دوران صدرات بسیار کوتاهی داشت اما در همان دوره کوتاه خدمات بسیار شایستهای در راستای پیشرفت کشور انجام داد. از میان کارهای بسیار او میتوان به ایجاد سفارتخانههای دائمی، گسترش روابط خارجه، تاسیس مدرسه دارالفنون، اصلاح دستگاههای دولتی، گسترش پستخانه و چاپارخانهها اشاره کرد.
میرزا تقیخان دارای لقبهای مختلفی بود که از میان آنها میتوان به میرزا محمدتقیخان، کربلایی محمدتقی، وزیرنظام، مستوفی نظام، امیراتابک اعظم، امیرنظام، امیرکبیر و… اشاره کرد.
متاسفانه بعد از سه سال صدارت امیرکبیر با دسیسه درباریان و مادرشاه او را از سمت خود برکنار کرده و به کاشان تبعید کردند. بعد از گذشت 40 روز توسط علیخان حاجبالدوله در باغ فین کاشان به قتل رسید.در تقویم کشور 20 دیماه، سالروز فوت امیرکبیر را «روز ملی توسعه» نام نهادند.
زندگینامه امیرکبیر
میرزا محمدتقی فراهانی، متولد 19 دیماه سال 1185 شمسی در روستای هزاوه واقع در منطقه فراهان که از توابع شهرستان اراک است، چشم به جهان گشود. خانواده مادری و پدری او جزو طبقه پیشهوران بودند. کربلایی قربان از آشپزان دربار قائم مقام اول، خاندان بزرگ قریه مهرآباد و مادر امیرکبیر نیز فاطمه سلطان نام داشت که دختر استاد شاه محمد بنا از اهالی فراهان بود.
همبازی محمد تقی خان در دوران کودکی، فرزندان خردسال قائم مقام اول بود. به گفته مورخان مسئولیت منتقل کردن ظروف غذا به حجره درس فرزندان قائم مقام بر عهده امیرکبیر بود. همین موضوع باعث شد تا هنگام بردن ظرفهای غذا پشت در حجره بماند و درسها گوش دهد. روزی قائم مقام از فرزانش سوالی پرسید که هیچ کدام نتوانستند پاسخ سوال پدر را بدهند، اما امیرکبیر پاسخ سوال را میدانست و به درستی پاسخ داد. قائم مقام انعامی به او میدهد اما میرزا محمدتقیخان قبول نکرده و در عوض از او درخواست میکند تا به او اجازه دهد تا همراه فرزندانش از کلاسها بهره ببرد.
با موافقت قائم مقام، امیرکبیر توانست شیوه منشیگری، صدور احکام دیوانی و نامهنگاری را بیاموزد. بعد از مدتی قائم مقام تحریر و نگارش قسمتی از احکام و نوشته را به عهده محمدتقی میگذارد و با رسیدن به سن جوانی در خانه قائم مقام به سمت منشیگری رسید.
مزیت بسیار خوبی که با منشیگری در خانه قائم مقام نصیب او شد، کسب تجربه بسیار زیاد است. زیرا به واسطه این شغل با رجال سیاسی و افراد مهم مملکت آشنا شد و حتی با شاه ملاقات داشت.
در سال 1208 خورشیدی، بعد از ماجرای کشته شدن گریبایدوف در ایران، زمانی که محمدتقی خان 22 سال سن داشت، با دستور قائم مقام همراه با «خسرو میرزا» مامور شد تا به روسیه تزاری سفر کند. زمانی که او وزیر نظام آذربایجان بود، دومین ماموریت او رقم خورد. در این ماموریت امیرکبیر به همراه ناصرالدین میرزا (ولیعهد) برای ملاقات با تزار روسیه به ایروان سفر کرد. یکی از مهمترین ماموریتهای سیاسی امیرکبیر که دو سال به طول انجامید، ریاست هیئت نمایندگی ایران در کنفرانس «الرزنه الروم» برای حل اختلافات مرزی با دولت عثمانی را میتوان اشاره کرد.
بعد از در گذشت محمد شاه در سال 1227 خورشیدی، امیرکبیر مسئول رساندن ولیعهد از تبریز به تهران شد. او برای انجام این کار، از یک تاجر تبریزی مبلغ 30 هزار تومان قرض گرفت تا بتواند نیروی نظامی تدارک ببیند و به این ترتیب همراه ولیعهد راهی تهران شد. بعد از گذشت 6 هفته آنها به تهران رسیدند و ناصرالدینشاه بلافاصله بعد از تاجگذاری میرزامحمدتقیخان را به عنوان صدراعظم خود انتخاب و لقب «امیرکبیر» را به او داد. هنگام انتخاب امیرکبیر به عنوان صدراعظم ناصرالدینشاه چنین بیان میکند:
ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم و شما را مسئول هر خوب و بدی که اتفاق میافتد، میدانیم. همین امروز شما را شخص اول ایران کردیم و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم کمال اعتماد و وثوق داریم. بهجز شما به هیچ شخص دیگر چنین اعتقادی نداریم و به همین جهت این دست خط را نوشتیم.
اصلاحات و اقدامات امیرکبیر
زمانی که محمدتقیخان در گذشت، افراد بسیاری آرزوی بدست آوردن مقام صدارت را داشتند، با انتخاب محمدتقیخان به عنوان صدراعظم اختلافات و اعتراضهای بسیاری علیه او شکل گرفت. چهار و نیم ماه بعد از انتخاب امیرکبیر، اولین شورش صورت گرفت و شورش سربازان آذربایجانی پاسدار ارگ بود که در تهران با هدف تحریک تعدادی از درباریان انجام شد. در این شورش 2500 سرباز، خانه امیرکبیر محاصره کردند و خواهان برکناری او از صدارت شدند. روز دوم، میان سربازان منزل امیرکبیر و شورشیان درگیری صورت گرفت، که باعث مرگ دو تن از محافظان شد. چند روز بعد، این شورش با کمک افرادی همچون، میرزا ابوالقاسم امام جمعه و عباسقلیخان جوانشیر خاتمه یافت. در این ماجرا مردم شهر تهران، طرفدار امیرکبیر بودند و برای حمایت از وی، مغازههای خود را بستند.
یکی از دغدغههای امیرکبیر، ارتباط با کشورهای دیگر بود که بسیار برایش حائز اهمیت بود. به همین منظور میرزامحمدعلیخان شیرازی را به سمت وزیر امور خارجه برگزید و بعد از آن در شهرهای لندن و سنتپترزبورگ سفارتخانههای دائمی بوجود آورد و برای بالا بردن کیفیت ارتباطات خارجی، هیئتی از مترجمان را گردهم جمع آوری کرد.
یکی از مهمترین اقدامات امیرکبیر تاسیس مدرسه «دارالفنون» بود. او در آن زمان متوجه اهمیت بالای علم ودانش بود و میدانست ایران از علوم جدید تا حد زیادی بیبهره و عقب افتاده است. برای حل این مشکل دو راهکار پیش روی او بود؛ اول اینکه با هزینه بسیار بالا شاگردانی که قصد ادامه تحصیل دارند را به اروپا بفرستند و دوم اینکه تعدادی استاد از کشورهای اروپایی بیاورند تا اینگونه دانشجویان بیشتری آموزش ببیند. در نهایت او موفق به تاسیس دارالفنون با هفت شعبه شد. برای ریاست مدرسه، او داماد خود (عزیزخان مکری) را انتخاب کرد. در این مدارس علوم پزشکی، مهندسی، معدن و داروسازی آموزش داده میشد . از اولین دانشآموزان این مدرسه شاهزادگان قاجار بودند و معلمانی که در این مدارس تدریس میکردنند اکثرا اهل کشورهای ایتالیا، اسپانیا، فرانسه و اتریش بودند.
یکی دیگر از اقدامات مهم میرزا محمد تقیخان فراهانی، پایهگذاری روزنامه «وقایعاتفاقیه» بود. اولین شماره این روزنامه در تاریخ 18 بهمن ماه سال 1228 خورشیدی منتشر شد که به اخبار داخلی و اخبار مربوط به عزل نصب و اعطای مقامها پرداخته است. همچنین دارای بخشهای دیگری مانند حوادث، بخش خارجی و شهرهای دیگر ایران بود.
امیر اتابک اعظم در دوره ریاست کوتاه خود اصلاحات بسیاری انجام داد، او عقیده داشت عناوین و القاب قبل از اسم افراد، سبب بوجود آمدن زیانهای اجتماعی است؛ به همین منظور هنگام صدا زدن افراد صاحب منصب به عنوان «جناب» اکتفا میکرد. او در همان دوران کوتاه اصلاحات اجتماعی بسیار انجام داد که در آن زمان سبب بهبود اوضاع اجتماعی تا حد بسیاری شد. متاسفانه در آن زمان دوران قمهکشی و هرزگی بسیار رواج داشت و همین امر سبب شده بود تا زنان و کودکان جرات نکنند بعد از غروب خورشید به خیابان بروند. امیرکبیر دستور داد تا این رسوم منسوخ شده و حمل اسلحه و سلاح گرم ممنوع و در صورت استفاده مجازات شوند.
یکی دیگر از مشکلاتی که آن زمان وجود داشت، نبود وسایل ارتباطی بین شهرها بود. امیرکبیر برای حل این مشکل تدبیری اندیشید؛ و آن هم تاسیس پستخانه بود که از هر دوماه چاپارها موظف بودند تا به آذربایجان، کرمان، مازندران، خراسان، کرمانشاه و استرآباد بروند. تلاشهای بیوقفه امیرکبیر سبب شد تا سرعت چاپارها بالا برود و مسیر تهران تا اصفهان را بتوانند سه روزه طی کنند.
امیرکبیر در دوره صدارت خود با تلاشهای بسیار ، به وضعیت مالیه رسیدگی کرد و با رشوهخواری و دریافتیهای بیحساب در دستگاههای دولتی به مبارزه پرداخت. همچنین حقوق شاه به دو هزار تومان کاهش یافت و به قوانین مالیاتی و مالیه سر و سامان داد. با تلاشهای شبانهروزی امیر اتابک اعظم رقم خالص درآمد کشور در سال آخر صدارات به سه میلیون تومان رسید.
میرزا محمدتقی فراهانی در آبادی اراضی خوزستان و سایر مناطق نقش به سزایی داشت و با سرو سامان دادن به ارتش، مبارزه با شکنجه، اصلاح رفتار دربار و اصلاحات مذهبی روز به روز به محبوبیت خود در بین مردم اضافه کرد.
یکی از اقدامات مهم امیرکبیر که متاسفانه ناموفق ماند، فرمان واکسیناسیون سراسری کودکان و نوجوانان بود. او در سال 1227 فرمانی صادر کرد که طبق آن تا همه کودکان و نوجوانان برای مقابله با بیماری آبله واکسینه شوند؛ اما به دلیل خرافاتی که در آن زمان وجود داشت و همچنین عدم همراهی مردم این واکسیناسیون سراسری موفقیتآمیز نبود. به گفته تاریخنویسان در آن دوره تنها تعداد بسیار کمی واکسینه شدند و اکثر مردم از شهر خارج شده و یا زمانی که آبلهکوبها به خانهها میرفتند مردم خود را در آبانبارها پنهان میکردند.
ازدواج امیرکبیر
صدراعظم معروف ایران در طول عمر خود دوبار ازدواج کرد. او در ازدواج اول با دختر عمویش «جانجان خانم» ازدواج کرد، اما در دوران صدارت از یکدیگر جدا شدند و حاصل این ازدواج یک پسر و دو دختر بود. صدراعظم، در بار دوم با خواهر ناصرالدین شاه «ملکزاده خانم» ملقب به عزتالدوله ازدواج کرد. در زمان ازدواج، عزتالدوله 16 ساله و امیرکبیر 43 سال داشت. در نامههایی که از دوران به جا مانده، میرزاتقیخان هیچ تمایلی به این وصلت نداشته و به دستور ناصرالدین شاه ازدواج انجام شده. در یکی از نامههای امیر کبیر به ناصرالدین شاه این چنین آمده:
از اول بر خود قبله عالم معلوم است که نمیخواستم در این شهر صاحب خانه و عیال شوم. بعد، به حکم همایون و برای پیشرفت خدمت شما، این عمل را اقدام کردم.
حاصل این ازدواج دو دختر با نامهای «تاجالملوک خانم» و «همدمالملوک خانم» بود.
ماجرای قتل امیرکبیر
میرزامحمدتقیخان فراهانی در در طول دوره صدارت خود کارهای بسیار مهم و شایستهای انجام داد، که برای برخی از درباریان خوشایند نبود و از همان ابتدا مورد عداوت آنها قرار گرفت. اما این دشمنیها بعد از سه سال شدت گرفت. مهمترین دلیل این دشمنیها دورنگهداشتن شاه از خویشاوندان و کاهش مزایای آنان بود. رهبری این ماجرا را مادر ناصرالدین شاه «مهدعلیا» و میرزا آقاخان نوری به عهده گرفتند و روزبهروز بر تعداد مخالفان اضافه شد تا زمانی که امیرکبیر خود را در انزوا دید. مخالفان تمام تلاش خود را میکردند تا شاه را متقاعد کنند که صدراعظم قصد به دست آوردن تاج و تخت و برکناری او را دارد. این افراد اَنقدر این جملات در گوش شاه زمزمه کردند، که باعث بدگمانی در ذهن شاه شد! تا اینکه بعد از مدتی صدراعظم حس کرد که نفوذش بر شاه کم شده. متاسفانه شاه در تاریخ 20 آبان 1230 (دو ماه قبل از روز قتل) تصمیم گرفت تا امیرکبیر را از صدارت برکنار کند. در نامهای که شاه برای امیرکبیر ارسال کرده، آمده است که:
چون صدارت عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت برای شما دشوار است شما را از آن کار معاف کردیم، باید به کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید.
به دلیل نزدیکی روابط ناصرالدین شاه با امیرکبیر بعد از برکناری صدر اعظم؛ شاه در محذوریت عاطفی قرار گرفت و طی نامهای برای او نوشت:
جناب امیرنظام به خدا قسم آنچه مینویسم عین واقعیت است. شما را قلباً دوست دارم و خداوند مرا مرگ دهد اگر بخواهم تا زندهام دست از شما بردارم…
پس از دریافت این نامه امیر از شاه درخواست کرد او را ملاقات کند تا شاید نظر او را برگرداند. او دیگران را به بدگویی علیه خودش متهم کرد اما این دیدار را به فردای آن روز موکول کرد. این موضوع باعث ناراحتی امیرکبیر شد و سبب شد تا اشتباه بزرگی انجام دهد و در مراسم سلام شاهانه حضور پیدا نکند. همین موضوع باعث شد تا بدگمانیهای پادشاه بیشتر شود. بعد از این ماجرا، میرزا آقاخان نوری که به مقام صدارت منصوب شده بود میدانست تا زمانی که امیرکبیر در تهران است، کاری نمیتواند بکند.
به همین دلیل نامهای برای امیرکبیر که در آن زمان سمت امیرنظامی داشت، نوشت و از او قول گرفت که در امور مربوط به عزل و نصب هیچگونه دخالتی نکند.
اما مهدعلیا و میرزا آقاخان نوری هنوز هم به میرزا محمدتقیخان به چشم یک تهدید نگاه میکردند و احتمال میدانند که او مجددا سمت قبلی خود را بدست بیاورد. آنها تصمیم گرفتند امیر را از تهران دور کنند؛ به همین خاطر شاه را راضی کردند تا امیر را به حکومت کاشان منصوب کند. در میان همین ماجراها، پرنس دالگوروکی وزیر مختار روسیه از قدرت میرزا آقاخان نوری بسیار نگران بود، به خانه امیر رفت تا تحتالحمایگی روسیه را به او پیشنهاد بدهد. با اینکه امیر این پیشنهاد را نپذیرفت اما همین موضوع باعث شد تا شاه عصبانی شده و او را از مناصب دولتی برکنار کند.
امیراعظم میدانست که رابطهاش با ناصرالدینشاه هرگز مانند گذشته نمیشود و همچنین جانش در خطر است. درباریان بسیار اصرار میکردند تا امیرکبیر را به حکومت یکی از ولایات منصوب شود. حکومت فارس، اصفهان و بعد از آن قم به وی پیشنهاد شد اما او همه را رد کرد.
وزیر مختار انگلستان در همین حین میانجیگری کرد تا اگر امیراتابک مسئولیت حکومت بر کاشان را بپذیرد، جان و مالش حفظ خواهد شد و تحت حمایت دولت انگلیس قرار میگیرد.
وزیر مختار روسیه از پیشنهاد بریتانیا به امیرکبیر آگاه شد و سریع تحتالحمایگی بدون قید و شرط امپراتور روسیه را پیشنهاد داد و سفارت بریتانیا پس از این ماجرا کنارهگیری کرد. در مقابل، سفارت روسیه خانه امیرکبیر را که مجاور سفارت بود بخشی از سفارت اعلام کرد و متاسفانه قزاقان روسی خانه امیرکبیر را که خواهر شاه (همسر امیرکبیر) و مادر شاه در آنجا زندگی میکردند را، محاصره کردند. این ماجرا باعث خشمگین شدن شاه شد؛ برای همین تصمیم گرفت که به خانه امیرکبیر برود و خودش گردن او را بزند. این امر سبب شد تا روسیه از موضع خود عقبنشینی کند و دستور ترک سربازان از محل زندگی امیرکبیر را بدهد. ساعاتی پس از این ماجرا امیر را در خانه خودش دستگیر کردند و با مادر، همسر و فرزندانش به کاشان تبعید کردند. امیر به مدت 40 روز در تبعید به سر برد تا اینکه سرانجام در حمام فین کاشان افرادی مامور شدند تا امیر را به قتل برسانند.
تاریخنویسان در مطالبی که راجع به امیرکبیر نوشتهاند، صفتهای بسیاری به او نسبت دادهاند، مانند دلیر، درست کردار، متین، جسور، متین و سنگین، از جمله این صفات است. امیر به این صفات آگاه بود و شخصیت مغروری داشته اما هیچگاه به دنبال شهرت و کسب نام نبود. به عنوان مثال، با اینکه امیرکبیر خود بناکننده روزنامه وقیعاتفاقیه بود اما با این حال تمایلی نداشت نامی از او برده شود مگر در صورت نیاز!
مسبب قتل امیرکبیر چه کسی بود؟
زمانی که امیرکبیر دست به اقدامات و اصلاحات در برخی امور زد، این عملکرد به مذاق بسیاری از دولتمردان خوش نیامد. عوامل بسیاری در به قتل رسیدن صدراعظم ایران دخیل بود اما یکی از مهمترین افرادی که در قتل امیرکبیر نقش داشت، که در نهایت توانست او را از سمتش عزل کند و در قتل او نقش پررنگی داشت مهدعلیا مادرشاه و مادرزن امیرکبیر بود.
مهدعلیا شخصیت قدرتمند و بسیار با نفوذی بود که از همان روز اول با به قدرت رسیدن امیرکبیر به شدت مخالف بود. زمانی که امیرکبیر به قدرت رسید و اقدامات و اصلاحات او را دید، خشم و نفرتش چند برابر شد. امیرکبیر نیز از اهداف او مطلع بود، به همین خاطر اختیارات او را در بسیاری از امور محدود کرد و با این کار تبدیل به یک مانع جدی در راه رسیدن به اهدافش تبدیل شد.
مهد علیا آخرین و بهترین راه را برای ایجاد بدبینی شاه نسبت به امیر را پیدا کرد و از خطراتی که او میتواند به قدرت و منصب شاه وارد کند، صحبت کرد. او ادعا داشت که این شخص به دنبال سلب قدرت پادشاه و به قدرت رسیدن خودش است.
در نهایت تمام این تلاشها نتیجه داد و گروه مخالفان موفق شدند امیرکبیر را از صدارت عزل کنند و شاه را قانع کردند تا او را به کاشان تبعید کند. اما آنها همچنان امیرکبیر را به چشم یک تهدید جدی میدیدند و بیم آن را داشتند که به سبب وابستگی و علاقهای که به او دارد نظرش عوض شده و پشیمان شود و او دوباره به تهران بازگردد. به همین خاطر مهدعلیا فرصت مناسبی پیدا کرد و از شاه درخواست کرد تا فرمان قتل امیرکبیر را صادر کند. در نهایت ناصرالدین شاه پذیرفت و حاج علی خان حاجبالدوله مامور کرد تا خود را شبانه به کاشان برساند و فردای آن روز، زمانی که امیرکبیر در حمام است، او را به قتل برساند.
آرامگاه امیرکبیر کجاست؟
ابتدا پیکر امیرکبیر را در گورستان «پشت مشهد» کاشان دفن کردند اما بعد از مدتی به درخواست همسرش او را به کربلا منتقل کردند و در اتاقی که رو به صحن حرم مطهر امامحسین(ع) است، به خاک سپردند.
آدرس محل دفن امیرکبیر: عراق، کربلای معلی، حجره جنوب شرقی صحن امام حسین (ع)