شنیدن اشعار فردوسی در اقساء نقاط کشور نشان می دهد که کتاب شاهنامه در زندگی ما ایرانیان توانسته نام و عنوانی بلندآوازه را برجای بگذارد. قبل از آنکه بخواهیم شاهنامه را در سایت لحظه آخر مورد بررسی قرار دهیم، بهتر است اشاره ای به نویسنده و شاعر این کتاب داشته باشیم. فردوسی در طبران توس، سال 339 هجری قمری در خانواده ثروتمندی به دنیا آمد که از آن پس سعی نمود تا ثروت خانوادگی اش را صرف نوشتن و نگارش کتاب شاهنامه بکند.
سرودن شاهنامه
فردوسی زمانی تصمیم به نگارش شاهنامه نمود که در آن زمان زبان پارسی تکمیل نشده بود؛ از این رو هنگامی که شاهنامه توسط شعرهای فردوسی تکمیل یافت، توانست بخشی از جاهای خالی زبان پارسی را پر کند. زبانی که شاهنامه را تشکیل داده، دری بوده است نه سره. با اینکه شاهنامه فردوسی توسط بسیاری از نثرهای کهن شاهنامه ابومنصوری الهام گرفته شده است، اما در آن زمان فردوسی از زبان عربی هم استفاده می نمود تا مردمان ایران زمین بهتر بتوانند نثرهای سروده شده را مطالعه کنند. کلمات عربی که در این کتاب می توانید پیدا کنید عبارت اند از:
- طلسم
- طول
- عجم
- عشق
- کعبه
- مدح
- مقدس
- نشاط
- نحس
- .....
بسیاری از شاعران و تاریخدانان بر این باورند که فردوسی در سن سی سالگی شروع به سرودن اشعار شاهنامه نمود؛ اما اسناد و سندهایی در این باره وجود دارد که نشان می دهد فردوسی در سنین جوانی به نگارش اشعار شاهنامه پرداخته است. از کتاب پرآوازه شاهنامه می توان گفت که این کتاب سنت و آداب ایرانیان را برپا نگه داشته تا همواره امروزیان بتوانند درباره آداب گذشته خود اطلاعات بیشتری داشته باشند.
برای درک و شناخت سنت های ملی، الزامی است تا به معنا و مفهوم نثرها در قصه های اساطیری توجه داشته باشید و اگر به معنا و مفهوم این کتاب بی اعتنایی کنید، با کتابی معمولی و ساده روبرو هستید که صرفا چند نثر در آن نگارش شده است. به طور خلاصه در همه داستان های شاهنامه به یک امر فردوسی اشاره دارد؛ نیکی و بدی، روشنایی و تاریکی. که در این کتاب همواره روشنایی بر تاریکی چیره می شود و پهلوانان دربرابر ظالمان زمانه خود قدم علم می کنند تا بتوانند فداکاری هایی را رقم بزنند. علاوه بر یادگیری سنت ها در این کتاب می توانید درس زندگی هم فرا بگیرید.
پهلوانان و ظالمان در شاهنامه
همانطور که اشاره داشتیم، در این کتاب پهلوانان زیادی وجود دارند که هر کدام توانسته اند فداکاری هایی را برای ایران به تصویر بکشند. برخی از پهلوانان بلندآوازه و مشهور شاهنامه عبارت اند از:
فریدون | سیاوش | کیخسرو |
رستم | گودرز | سهراب |
همچنین اشخاص دیگری نظیر ضحاک هم در این کتاب وجود دارد که پادشاهان ظالم زمانه خود به حساب می آیند و قصد دارند تا فساد را در امور جهان گسترش دهند. همچنین پهلوانان برای جلوگیری از این عامل تا قطره خون می جنگند که برخی از آنجان در این مسیر جان خود را از دست می دهند.
منبع داستان های شاهنامه
بسیاری از افراد بر این باورند که فردوسی، شاهنامه ابومنصوری را تکیمل کرده که امروزه از شاهنامه ابومنصوری فقط پانزده صفحه باقی مانده و باقی آن از بین رفته است. همچنین شواهد و گمان هایی وجود دارد که نشان می دهد شاهنامه ای به نام شاهنامه منثور وجود دارد که قبل از ابومنصوری سروده شده؛ اما چون اسناد و مدارک دقیقی در این باره وجود ندارد، نمی توان اظهارنظر کرد. شاعر دیگری به نام دقیقی در قرن چهارم شروع به سرودن داستان های ملی نمود که مورد توجه بسیاری از امیران چغانی و سامانی قرار گرفت، همچنین جوایزی را به این شاعر دادند. نوح بن منصور سامانی تصمیم نمود تا دقیقی را برای کامل نمودن شاهنامه منثور مامور کند، اما دقیقی هنگامی که هزار بیت از شاهنامه را سرود، کشته شد و این ماموریت ناکام ماند.
نام داستان های شاهنامه
داستان های شاهنامه را میتوان در همه کتاب های ادبیات فارسی زبان مطالعه کنید؛ اما برخی از این داستان های هم برای بزرگسالان و هم کودکان به قدری جذاب هستند که می تواند همه را مجذوب خود کند. همچنین در دل این داستان ها روایت هایی وجود دارد که می توان در زندگی شخصی هم وارد کرد. بهترین داستان های شاهنامه عبارتند از:
- داستان تولد زال در شاهنامه فردوسی
- هفت خوان رستم
- داستان سیاوش
- داستان عاشقانه بیژن و منیژه
- داستان دادخواهی کاوه آهنگر
محتوای شاهانامه
محتوا و نثرهای شاهنامه باعث شده تا همواره هویت ملی برجا بماند و از ذهن مردمان پاک نشود. در حین خواندن شاهنامه متوجه ویژگی ها و استمراراتی نظیر یکپارچگی سیاسی، جفرافیایی و روایات می شود که بزرگی و اتحاد ایرانیان را نشان می دهد. در شاهنامه هیچگاه ایران بدون فرمانروا سروده نشده و حتی زمانی که اسکندر توانست ایران را شکست دهد، باز هم شاهنامه او را حذف نکرده بلکه ملیت ایرانی به او داده اند. همچنین در این کتاب پرآوازه برخلاف دیگر منابع پارسی و عربی روایات و اتحاد یکدستی به زبان آمده که نشان می دهد در میان ایرانیان اتحاد نقش اساسی در بنیاد حیات خانواده ها و ایرانیان داشته است.
نام دیگر شاهنامه چیست؟
ابوالقاسم فردوسی نام کتاب شاهنامه را در چنیدن منبع با نامهای به آن اشاره کرده است؛ اما هیچ نامی جز نام شاهنامه نمیتواند لایق این کتاب گرانبها باشد. این نامها عبارتاند از:
نامه | نامه باستان |
نامه خسروان | نامه شهریار |
بخش های اصلی شاهنامه
در واقع این کتاب از سه بخش اصلی به نام اساطیری، پهلوانی و تاریخی تشکیل شده که از زمان نژاد پارسی تا انقراض حکومت ساسانیان توسط اعراب در بر می گیرد.
دوره تاریخی
این دوره با ظهور و آغاز بهمن شروع می شود و سپس پسران داراب یعنی دارا و داراب به قدرت می رسند. اسکندر مقدونی دارا را که به نام داریوش سوم هم شناخته می شود، می کشد و به جای وی بر تخت پادشاهی تکیه می زند. پس از دوره اسکندر، اشکانیان به قدرت می رسند و بعد از اشکانیان، ساسانیان به روی کار می آیند که مورد حمله اعراب قرار می گیرند؛ همچنین شاهنامه در این حین به پایان می رسد.
دوره اساطیری
دوره اساطیری از دوره کیومرث تا ظهور فریدون ادامه دارد. در این حین پادشاهانی نظیر کیومرث، هوشنگ، جمشید و تهمورث به قدرت رسیدند تا ایران را گسترش دهند. در این حین اتفاقات بسیاری افتاد که یکی از اتفاقات ظهور ضحاک بود که حکومتی ظالم و بدگمان داشت، اما با اتحاد و یکپارچگی فریدون و کاوه آهنگر پس از گذشت هزارسال حکومت ضحاک سرکوب شد.
دوره پهلوانی
دوره پهلوانی از پادشاهی فریدون آغاز می شود که به ترتیب پادشاهانی که در این دوره قرار دارند، ایرج، منوچهر، نوذر، گرشاسب بودند. همچنین پادشاهان کیانی کیکاووس، لهراسب، کیقباد، کیخسرو روی کار آمدند. سپس پهلوانان و دلاور مردانی نظیر رستم، زال، طوس، سهراب، بیژن و ...ظهور کردند.
وطن دوستی شاهنامه
یکی از خصوصیاتی که در فردوسی نقش بسته بود، وطن دوستی است که در کتاب او یعنی شاهنامه هم می توانید در نثرها مشاهده کنید. در زمانی فردوسی، پادشاهان ستمگر عباسی از یک سو و سوی دیگر افرادی که از شمال شرقی به ایران می تاختند وجود داشت، در این حین فردوسی سعی نمود تا مردمان را با کتاب شاهنامه متحد کند تا دربرابر این خطرها به دور باشند.
همچنین شعرهایی درباره کاووس وجود دارد که در حین لشگر کشی افراسیاب به ایران بود:
- ز ترکان و از دشت نیزهوران زهر سو بیامد سپاهی گران
- سپاه اندر ایران پراگنده شد زن و مرد و کودک همه بنده شد
همچنین شعری برای افرادی که گریختند تا به زابلستان پناه ببرند و پیغامی به پهلوان رستم بدهند:
- دریغ است ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران شود
- کنون چارهای باید انداختن دل خویش از رنج پرداختن
پس از این پیغام، رستم تیم متجاوزین را تار و مار کرد و سپس ایران را از بند این افراد نجات داد. از آن پس به بعد رستم خود را نگهبان ایران می دانست و مانع هجوم بیگانگان به این کشور تا آخر عمر خود میشد. در شاهنامه سه قوم به ایران تاختند که این سه قم تازی، رومی و تورانی هستند.
نفرت از جنگ در شاهنامه فردوسی
با اینکه فردوسی در شاهنامه نثرها و شعرهای زیادی درباره جنگ سروده است، اما وی اشاره ای هم به نفرت درباره جنگ هم کرده که در ادبیات فراوان جنگ را نکوهش فرا خوانده. پیران ویسه در گفتگو با رسم می گوید:
- مرا آشتی بهتر آید ز جنگ نباید گرفتن چنین کار تنگ
سپس رستم در جواب می گوید:
- پلنگ این شناسد که پیکار و جنگ نه خوب است و داند همی کوه و سنگ
در شاهنامه هیچگاه نمی توانید مشاهده کنید که ایرانیان به قصد کشورگشایی و جاه طلبی سرزمین ها را تصرف می کردند، بلکه تیمور، اسکندر و چنگیز بودند که از شرق به غرب برای قدرت می جنگیدند. در شاهنامه مردمان ایرانی فقط برای زنده نگه داشتن میراث ملی از خود دفاع می کردند.
جنگ های ایرانیان تنها از روی عدالت برپا می شود که در این باره شاهنامه برای جنگ یازده رخ هنگامی که بیژن گیو با هومان ویسه در میدان نبرد هستند اینگونه میسوراید:
- به یزدان چنین گفت کای کردگار تو دانی نهان من و آشکار
- اگر داد بینی همی جنگ ما براین کینه جستن بر، آهنگ ما
- ز من مگسل امروز توش مرا نگه دار بیدار هوش مرا
همچنین در کتاب شاهنامه فردوسی اشاره نموده تا وقتی دشمنان حمله نکردند، ایرانیان حمله نمی کنند، هنگامی که دشمن تسلیم شد نباید به آن حمل کرد و .... که همه این عوامل نشان دهنده جوانمردی مردمان ایران زمین می باشد.
- نگر تا نیازی به بیداد دست نگردانی ایوان آباد پست
- به کردار بد هیچ مگشای چنگ براندیش از دوده و نام و ننگ
- کسی کو به جنگت نبندد میان چنان ساز کز تو نبیند زیان
- نگر تا نجوشی به کردار طوس نبندی به هر کار بر پیل کوس
- به هر کار با هرکسی داد کن ز یزدان نیکی دهش یاد کن
حماسه انسانی در شاهنامه
فردوسی نماد و اصالت انسان دوستانه ایرانیان را در شاهنامه نمایش می دهد که ایرانیان هیچگاه به کودکان بی مادر، وامداران تهیدست آبرومند، پیران تهیدست، اسیران بی پناه آزاری نمی رساندند و مهربانی و خوش اخلاقی را اولویت رفتار و منششان قرار می دادند. خانواده دوستی و خوش رفتاری با کودکان از دیگر ویژگی هایی بود که ایرانیان آن را رعایت می کردند.
شاهنامه درباره دلتنگی سام برای زال نوزاد اینگونه بیان می کند:
- یکی داستان زد بر این شیر پیر کجا کرده بد بچه را سیر شیر،
- که گر من تو را خون دل دادمی سپاس ایچ بر سرت ننهادمی،
- که تو خود مرا ویژه خون دلی دلم بگسلد گر ز من بگسلی
- دد و دام بر بچه از آدمی بسی مهربانتر ز روی زمی
خودکامگی مایه تباهی در شاهنامه فردوسی
از نظر ابوالقاسم فردوسی، قدرت مطلقه به ظلم و تباهی است که در کتابش از زبان کیخسرو که فردی کامل از لحاظ فرمانروایی بود بدین گونه می گوید:
- جهانجوی از این چار بد بینیاز همش بخت سازنده بود از فراز
کیخسرو ویژگی های گوهر، نژاد، هنر و خرد را در خود دارد که در شاهنامه همواره توانسته پیروزی هایی را به عنوان فرمانده جنگ رقم بزند. همچنین این پهلوان حماسی توانسته دشمانان ایران را کنار بزند و انتقام خون سیاوش را با کشتن افراسیاب بگیرد. هنگامی که وی به اوج قدرت رسید، هرااسید تا مبادا قدرت بتواند او را گمراه کند و در راه ضحاک و جمشید قدم بردارد:
- روانم نباید که آرد منی بداندیشی و کیش اهریمنی
- شوم بدکنش همچو ضحاک و جم که با تور و سلم اندر آمد به زم
- ز من بگسلد فره ایزدی گرایم به کژی و راه بدی
کیخسرو به قدری از قدرت می هراسید که تصمیم نمود از قدرت پادشاهی کناره گیری کند؛ از این رو بزرگان زال را از زابلستان برای تخت پادشاهی فرا خواندند. همچنین بزرگان سعی داشتند با تندزبانی ها و اندرزهای زال، کیخسرو را از تصمیمش بازدارند، اما کیسخرو از تصمیم خود پشیمان نشد و پاشفاری هایی داشت که در این حین لهراسب جانشین کیخسرو شد. سپس به همه پهلوانان شهر پاداشی را محول می کند و همچنین کیخسرو مسئولیتی را در قبال گودرز قرار می دهد تا تمامی ثروت های اندوخته شده اش را صرف آبادی و گسترش شهر کنند؛ هنگامی که از این امر مطمئن می شود تصمیم به ترک شهر می کند.
اشعار شاهنامه
دل روشن من چو برگشت ازوی
سوی تخت شاه جهان کرد روی
که این نامه را دست پیش آورم
ز دفتر به گفتار خویش آورم
بپرسیدم از هر کسی بیشمار
بترسیدم از گردش روزگار
مگر خود درنگم نباشد بسی
بباید سپردن به دیگر کسی
و دیگر که گنجم وفادار نیست
همین رنج را کس خریدار نیست
برین گونه یک چند بگذاشتم
سخن را نهفته همی داشتم
سراسر زمانه پر از جنگ بود
به جویندگان بر جهان تنگ بود
ز نیکو سخن به چه اندر جهان
به نزد سخن سنج فرخ مهان
اگر نامدی این سخن از خدای
نبی کی بدی نزد ما رهنمای
به شهرم یکی مهربان دوست بود
تو گفتی که با من به یک پوست بود
مرا گفت خوب آمد این رای تو
به نیکی گراید همی پای تو
نبشته من این نامهٔ پهلوی
به پیش تو آرم مگر نغنوی
گشاده زبان و جوانیت هست
سخن گفتن پهلوانیت هست
شو این نامهٔ خسروان بازگوی
بدین جوی نزد مهان آبروی
چو آورد این نامه نزدیک من
برافروخت این جان تاریک من
ندانی که ایران نشست منست
جهان سر به سر زیر دست منست
هنر نزد ایرانیان است و بــس
ندادند شـیر ژیان را بکس
همه یکدلانند یـزدان شناس
بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس
دریغ است ایـران که ویـران شود
کنام پلنگان و شیران شـود
چـو ایـران نباشد تن من مـباد
در این بوم و بر زنده یک تن مباد
همـه روی یکسر بجـنگ آوریـم
جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم
همه سربسر تن به کشتن دهیم
بـه از آنکه کشـور به دشمن دهیم
چنین گفت موبد که مرد بنام
بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام
اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار
چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار
دل روشن من چو برگشت ازوی
سوی تخت شاه جهان کرد روی
که این نامه را دست پیش آورم
ز دفتر به گفتار خویش آورم
بپرسیدم از هر کسی بیشمار
بترسیدم از گردش روزگار
مگر خود درنگم نباشد بسی
بباید سپردن به دیگر کسی
و دیگر که گنجم وفادار نیست
همین رنج را کس خریدار نیست
برین گونه یک چند بگذاشتم
سخن را نهفته همی داشتم
سراسر زمانه پر از جنگ بود
به جویندگان بر جهان تنگ بود
ز نیکو سخن به چه اندر جهان
به نزد سخن سنج فرخ مهان
اگر نامدی این سخن از خدای
نبی کی بدی نزد ما رهنمای
به شهرم یکی مهربان دوست بود
تو گفتی که با من به یک پوست بود
مرا گفت خوب آمد این رای تو
به نیکی گراید همی پای تو
نبشته من این نامهٔ پهلوی
به پیش تو آرم مگر نغنوی
گشاده زبان و جوانیت هست
سخن گفتن پهلوانیت هست
شو این نامهٔ خسروان بازگوی
بدین جوی نزد مهان آبروی
چو آورد این نامه نزدیک من
برافروخت این جان تاریک من