کرمان در نگاه اول منطقه ای بیابانی است اما اتفاقا به دلیل وجود کوهستان در اطرافش یا موقعیت ویژه پیدا کرده که در طول تاریخ هم موجب شده سکونتگاه بسیاری شود.
با قطار به کرمان رسیدیم سریع هم برای بازدید باغ شازده به منطقه ماهان رفتیم. باغ شازده یکی از کلاسیک ترین باغ های ایرانی است. کلا مقوله باغ ایرانی موضوع مهمی است که بعدا باید در موردش بیشتر بنویسم خلاصه اش اینکه بهشت یا فردوس یا پردیس یا پرادایس از این باغ ها آمده. قطعا وسط بیابان و کویر ناگهان باغی باشد خودش بهشت است. شهر ماهان هم کوچه باغ های زیبا داشت. از مسیر سیرچ به سمت شهداد رفتیم. اینجا هم باز با یکی از عجایب طبیعت مواجهه شدیم از کوهستان سرد برف گیر ناگهان به بیابان لوت بسیار گرم رسیدیم. از وسط ریگ زار ها و جنگل نبکا ( نوعی عارضه زمین در بیابان که از جمع شدن ماسه کنار درخت گز به وجود می آید) گذشتیم تا به کلوت های معروف شهداد رسیدیم. کلوت عارضه ای است که بر اثر فرسایش بادی به وجود می آید. تنها نکته ناراحت کننده حضور تعداد زیاد خودرو در وسط کویر بود. خوشبختانه فرهنگ زباله نریختن در طبیعت جا افتاده امیدوارم فرهنگ بدون ماشین آمدن در کویر و ساحل هم جا بیافتد
بم شهری که هنوز سرپاست
شاید اولین چیزی که با شنیدن نام بم در ذهن همه تداعی می شود خاطره بد زلزله سال هشتاد و دو است. اما واقعیت چیز دیگری است اولین واکنش من وقتی نزدیک شهر بم شدم تعجبم از میزان سرسبزی و آبادانی این شهر یزد. به جرات باید گفت بم یک باغ شهر با درختان نخل در دل بیابان لوت است. محصول سختکوش هزاران ساله انسان ها شده. و البته نماد دیگری از این سختکوش ارگ بزرگ بم است.
طبیعتا اولین جایی که برای بازدید رفتیم ارگ بم بود. خیلی هم شلوغ بود که شخصا خوشحال می شوم یک مکان تاریخی خیلی بازدیدکننده داشته باشد هر چند شاید روند بازدید را برای خودم سخت کند اما خوشحالم که این مدل گردشگری تبدیل به بخشی از سبک زندگی عموم مردم بشود البته باید مراقب آسیب هایش هم بود.
ارگ بم بعد از زلزله به کمک کشورهای خارجی به خصوص آلمان و تا حدی ایتالیا بازسازی شده است. البته شاید بهتر بود به این مقدار و شدت هم بازسازی نمی شد و روند تاریخیش حفظ می شد چون بالاخره زلزله هم جزئی از تاریخ این بنا است. اما خلاصه الان به این شکل که در عکس ها می بینید در آمده. ارگ بم تاریخ جالبی دارد که حتما در منابع موجود که با سرچ ساده اینترنتی به دست می آید مطالعه کنید. از نظر من به نوعی دروازه تمدن و تجارت و زندگی رو به جنوب شرق ایران بوده و حاصل تلاش و رنج هزاران ساله انسان های مختلفی که خشت خشت کلی آن را ساخته اند نه لزوما فلان پادشاه و پیسار خاندان سلطنتی.
از بم تا ماهان
شهر بم برخلاف آنچیزی که جریان اصلی رسانه های فارسیزبان در ذهن ما فرو کرده بودند، سالها بعد از زلزله توانسته بود سرپا شود. به دلیل آن که موقعیت ترانزیتی خودش را حفظ کرده بود و باغهای خرمایش احیا شده بود. همین جریان مالی و بازچرخانی اقتصاد ومعیشت شهر را سرپا کرده است.
بم شهری سرسبز وسط کویر. برای ناهار در یک رستوران توقف کردیم. نکته جالب توجه میزان خونسردی و آرامش بیش از اندازه صاحبان رستوران بود. به طوری که ساعتها طول کشید تا غذای ما آماده شود. شاید برای ماهای که در پایتخت و شهرهای اطراف تهران زندگی پرسرعتی داریم این میزان تامل عجیب باشد.
جاده بم به ماهان کویری است البته در نزدیکی ماهان به دلیل موقعیت جغرافیایی خاص آن که کوهستانی است ناگهان صحنه طبیعت تغییر میکند. وجود کوهستان در دل کویر موجب اتفاقات عجیب می شود چه در حوزه طبیعی چه در حوزه انسانی . کوچهباغ های ماهان موجب شده که این شهر تبدیل به تفرجگاه اصلی کرمانی ها شود و از طرف دیگر ماهان به دلیل وجود مقبره شاه نعمتالله ولی یکی از اقطاب معروف دراویش ایران مورد توجه است. در راه رفتن به کرمان در ساعتهای غروب به این مقبره رفتیم. واقعا فضای مقبره خصوصا بخش شمالی آن وحیاطهای پشتی چنان فضایی داشت که آدم حال و هوای درویشی و صوفی گری را در آدم ایجاد میکرد. این خصوصیت معماری این دست مکانهاست . قطعا بین معماری و اندیشه و سبک زندگی رابطه تنگاتنگی وجود دارد. معمولا قرائت غیر رسمی از دین در قالب انواع گرایشات درویشمسلکانه در مناطق حاشیه کویری ایران این رابطه تنگاتنگ با معماری دارند.
اقامتگاههای بومگردی
در سفرترجیح میدهم در اقامتگاههای بومگردی بروم نه در هتل های لوکس. یک بخش از تجربه سفر زیستن و شبمانی در این دست اقامتگاهاست. در شب اول بعد از بازگشت از کویر لوت و بازدید از کلوتها در اقامتگاه "کاشکیلو" ماندیم. مکانی که گویا یک خانه قدیمی بود که بازسازی شده بود. در کنار ساختمان اصلی کلبههای کوچکی که با حصیر و لیف خرما ساخته شده بود. البته تخت و اندک امکانات مدرن برای رفاه حال مسافران داشت. حیاطی زیبا هم داشت. البته برخورد مسئولان اقامتگاه بسیار محترمانه و اما اندکی غیر حرفه ای بود. موارد به ظاهر کوچک اما مهمی در پذیرایی را رعایت نمی کردند که نشان از غیر حرفهایگری آنان داشت که شاید به اصل کار خوب آنان ضربه بزند. خوب است که گردانندگان اقامتگاههای بومگردی اندکی حرفه ای تر شوند چون برندسازی مهمتر از آن است که چند هزار تومان بیشتر از چند مسافر بگیرند و حتی در سود بلندمدت شان تاثیر می گذارد. از طرف دیگر به دلیل نورپردازی نامناسب آخرش هم نتوانستم آن طور که دلم می خواهد آسمان شب و ستارگان را در کویر ببینم. اتفاقا یکی از تجربیات زیبا شب ماندن در کویر این است که بتوانی ستارگان را ببینی. ای کاش این نکته را هم توجه کنند. اما در مجموع اقامتگاه خوبی بود.
در کرمان گروه ما در دو اقامتگاه مستقر شد. یکی خانه ای بود نیمه اشرافی قدیمی که احتمالا به دوران قاجار یا اوایل دوره پهلوی باز می گشت یکی هم از این هتل ای نیمه سنتی که تازگی ساخته شده بود. هر دو هم در محلات مرکزی شهر که به نسبت بالا شهر نیز حساب می شد. نکته مهم و قابل توجه در این جا نیز باز هم رفتار نه چندان حرفه ای مسئولان این اقامتگاهها بود. البته قابل درک است چون معمولا اوج مسافرگیری آنان نیز همین ایام نوروز است و احتمالا محاسبات مالی خود را مبتنی بر این میزان مسافر میکنند. اما برای این که یک اقامتگاه تبدیل به برند شود باید خیلی مراقب برخی جزئیات باشد خصوصا در مواجهه با آدمهایی مثل ما که تاحدی حرفهای تر سفر می کنیم و البته در رسانه ها هم دستی داریم. اما در کل و در مجموع قابل قبول بودند. تجربه خوبی بود و توصیه می کنم شما هم در سفر قطعا به جای هتال های لوکس و شیک که احتمالا گران قیمت تر هستند و تجربه جدیدی هم به شما نمی دهند در این دست اقامتگاهای بوم گردی اقامت کنید .
موزه های کرمان
روز اول اقامت در کرمان به باغ موزه هرندی رفتیم. دو موزه سازهای موسیقی و باستان شناسی در یک مجموعه خانه تاریخی در وسط یک باغ قرار داشت. البته چیز ویژهای نبود اما بالاخره در هر شهر و استانی باید از این دست موزه ها باشد اما متاسفانه مشکلاتی که تمام موزههای زیر نظر سازمان میراثفرهنگی در سرتاسر ایران دارند این جا هم داشت و اصلا قابل مقایسه با موزههای در سطح کشورهای دیگر نیست. اما در همین کرمان موزه "صنعتی" را دیدم که واقعا جالب توجه بود. مجموعه ای که به همت آقای صنعتی در محل سابق پرورشگاه صنعتی کرمان بنا شده است. آثار هنرمندان معاصر ایرانی و خارجی را داشت که در نوع خود در سطح ایران بی نظیر است. خصوصا مجموعه آثار سهراب سپهری و البته مجموعه ای از لوازم شخصی وی. بنا به توضیحات یکی از راهنمایان موزه آقای صنعتی خرج سفرهای سهراب سپهری به برخی کشورهای خارجی را داداه بوده و به ازای آن سهراب سپهری هم چند اثر منحصر به فرد خود را به موزه تقدیم کرده است. در سالهای اخیر نیز برخی از لوازم شخصی سهراب سپهری توسط خواهرش به موزه تقدیم شده بود که در یک اتاق اختصاصی گذاشته شده بود. در بخش دیگری از ساختمان نیز گالری آثار هنرمندان معاصر کرمان نیز قرار داشت که در نوع خودش جالب توجه بود برخی از عکسهایش را اینجا میگذارم.
یکی دیگر از موزههایی که در کرمان بازدید کردیم اکوموزه خام حیاتی بود. مجموعه ای در حاشیه بازار کرمان که در محل قدیمی ساختمان بانک ایران و انگلیس ساخته شده بود که مجموعه از از حرف و مشاغل کرمان را به بازدیدکننده معرفی میکرد. نکته جالب در این موزه عکسهایی بود که از مظفر بقایی سیاستمدار معروف و البته مرموز کرمانی بر در و دیوار دیده می شد.
موزه سکه نیز در مجموعه گنجعلی خان بود که البته من تعریف زیادی ازش شنید بودم و با توجه به علاقه ام به جمعآوری کلکسیون سکه و تمبر برایم هیجان انگیز بود ببینمش که البته هیجان من را ارضا نکرد. اما بالاخره تا کرمان رفته بودم و باید موزه را میدیدم انتظار بیشتری ازش داشتم. متاسفانه در ایران چندان توجهی به این دست موزهها نمیشود و طبیعتا بازدیدکنندگان زیادی هم ندارد.
در این بین حمام وکیل نیز در راسته بازار قرار داشت که متاسفانه تبدیل به یکی از این سفرهخانه های حوصله سر بر متداول با موسیقی زنده لوس و بوی قلیان شدید شده بود . کلا این درک نادرست از مقوله "سنتی" آرام آرام آزار دهنده شده است. گویا آویزان کردن چهارتا زلم زیمبو و گذاشتن تخت و قلیون شده نمادی از چیزی که سنتی می نامند و هیچ ربطی هم به سنت ندارد.
بازار و مجموعه گنجعلی خان
اصلیترین جاذبه گردشگری شهر کرمان مجموعه بازار و گنجعلیخان است که مشهورترین مکان آن نیز حمام گنجعلی خان است. روزی که ما به این مجموعه رفتیم ازدحام بازدیدکنندگان آن قدر زیاد بود که حتی برای وارد شدن به آن دچار مشکل شدیم. برای بازدید هم واقعا دچار سرسام شدیم. این ازدحام فرصت بازدید درست را از ما گرفت. اما چند نکته جالب در حمام گنجعلی خان وجود حوضی بود که مردم در آن سکه و اسکناس ریخته بودند دلیلش را هم واقعا متوجه نشدم. همچنین یک سنگ حرارتی بود که گویا میزان حرارت را نشان می داد.
مسجد گنجعلی خان در حاشیه میدان مرکزی بازار از دیگر جاذبه های گردشگری است. یک مسجد کوچک اما منحصر به فرد به دلیل کاشی کاری های زیبا و به رنگ ویژه خودش. نکته جالب همین است که مساجد معروف ایران در شهرهای مختلف هر کدام ویژگی خاص معماری خودشان را دارند که مخصوصا در رنگ کاشیهایشان تبلور مییابد. در کرمان رنگ قالب کاشیکاری ها مسی رنگ بود.
در مجموعه بازار کرمان اولین چیزی که جلب توجه می کرد وجود مغازههای مسفروشی فراوان بود. به دلیل وجود معدن مس سرچشمه در کرمان صنعت مس از دیرباز رونق داشته است. کار خوبی که صورت گرفته بود ساختن یک مجسمه مرد مسگر در ووردی بازار بود. در کنار آن پتینه و انواع شیرینیهای مختص کرمان از دیگر سوغاتهای معروف بازار کرمان است.
البته این انتقاد هم وارد است که هنوز خیابان های اطراف بازار کرمان تبدیل به پیادهراه نشده است و وجود اتومبیلهای فراوان فضا را مخشوش کرده. از طرف دیگر انقدر المانهای بصری ناهمگون همچون تیر چراغ برق و سیمهای انتقال برق و تابلوهای نازیبا و غیر متوازن مغازهها و کلی آلودگی بصری دیگر در اطراف بازار و مجموعه تاریخی وجود دارد که نمیگذارد شما یک چشمانداز زیبا از مجموعه بازار و گنجعلیخان داشته باشید . این موضوع واقعا با چند اصلاح ساده قابل رفع است و امیدوارم شهرداری کرمان و میراثفرهنگی به آن توجه کنند تا چشمانداز زیباتری به بازدیدکنندگان بدهد.
مدرسه ابراهیم خان، کارونسرای هندو ها و راسته بازار بلوچها
توجه بیشتر گردشگران به همان مجموعه اصلی بازار گنجعلی خان همراه با حمام و کاروانسرا و مسجدش است در حالی که در همان حوالی ساختمانهای دیدنی دیگری هم وجود دارد از جمله مدرسه ابراهیم خان که متاسفانه این روزها گویا در دست حوزه علمیمه است و دربش بر روی عموم بازدید کنندگان بسته است. حمام این مجموعه هم در دست تعمیر بود که امکان بازدیدش فراهم نشد. نکته جالب توجه این مجموعه معماری و کاشی کاری بسیار زیبا و منحصر به فردش بود. از طرف دیگر یک ساعت بزرگ بالای مجموعه بود که زنگ هم می زد. مجموعه ابراهیم خان در نوع خودش یک جاذبه گردشگری ی بسیارخاص است که کمتر مورد توجه قرار گرفته و در راسته طلافروشان بازار کرمان قرار دارد پیشنهاد میکنم که حتما ازش دیدن کنید.
در اطراف بازار کرمان کاروانسراهای متعدد وجود داشت که یکی از قابل توجهترینهایش کاروانسرای هندوها بود. بر سر درش نوشته بود با سابقه 401 ساله.. برای ما و همسفرانمان جالب بود که چطور دقیقا محاسبه کردند که 401 سال از قدمت این کاروانسرا میگذرد. البته متاسفانه نیمه مخروبه شده بود. دربهای آهنی زشت و خراب شدن بخشی از این کاروانسرا به زیبایی آن لطمه زده بود. در اطراف این کاروانسرا مغازههایی بود که لباس های هندی، بلوچی می فروختند. در ادامه به راسته بازار بلوچها وارد شدیم. واقعا لباس های زیبا و رنگارنگ زنانه بلوچ آدم را یاد راسته بازار لباس های کردی در سنندج و کرمانشاه می انداخت. از طرف دیگر رفتار و برخورد بسیار صمیمانه مغازه داران بلوچ جالب توجه بود. اما متاسفانه در این جا هم شاهد بیتوجهی به حفظ اصالت معماری بودیم. در اطراف و اکناف تخریب ساختمانها و یا برپا شدن داربست های فلزی و اسکلت فلزی توی ذوق می زد ای کاش در حفظ معماری آن جحا بیشتر کوشش شود.
گنبد جبلیه و قلعه دختر
در امتداد خیابان زریسف یا به اسم امروزیش شهدا مخروبه هایی از قلعهای قدیمی می بینید که به آن قلعه دختر میگویند. البته گویا قرار است این قلعه بازسازی شود و امیدوارم البته به اسم بازسازی بیشتر تخریبش نکنند و آن حالت اصیل و رازآلبودش از بین نرود. این قلعه گویا از راه های زیر زمینی به اطراف و قلعه های دیگر موجود در اطراف کرمان ارتباط داشته است. در پای قلعه نیز محله قدیمی یهودیان و قبرستان یهودیان و مسیحیان کرمان قرار دارد. آب انبار زریسف نیز در امتداد این خیابان است. اما شاید جالبترین مکان تاریخی همان گنبد جبلیه باشد. گویا در گذشته این گنبد آتشکده بوده است و به گنبد "گبری" و "گبریه" معروف شده و بعدها در گویش عربی تبدیل به جبلی و جبلیه شده است. بنا به گفته راننده ای که مارا به آن جا برد در ساخت این بنا از شیر شتر برای ملاط استفاده شده است که بعدا در اینترنت هم این نظر را خواندم. الان این گنبد 8 ضلعی که معماری واقعا جالب و استواری دارد تبدیل به موزه سنگ شده است که البته بازدید کننده زیادی هم ندارد چون به نوعی خارج از شهر قرار دارد. اما چشم انداز آن جا از کوه های اطراف کرمان در نوع خودش جالب توجه است.
سفرنامه کرمان / قسمت 9 / حال و هوای اجتماعی و سیاسی کرمان
حال و هوای مردم کرمان جالب بود. مردمانی بسیار آرام و دوست داشتنی. برخلاف اصفهانیها و یزدیها خیلی هم اهل کاسبی و پول در آوردن از توریستها نبودند. برخلاف شیرازی ها هم خیلی اهل خوش گذرانی نبودند. لااقل این برداشت من است. البته مردمانی مهربان و صلحجو به نظر میرسیدند. حال وهوای کلی شهر هم به نظرم یک حالت متوسط الحالی داشت. البته گاهی چهره فقر خصوصا در مناطق حاشیه ای شهر را می توانستید ببنید. از طرف دیگر متاسفانه برخلاف یزد واصفهان بافت سنتی شهر به خوبی حفظ نشده بود. برخلاف یزد که معماری قدیمی محلات حفظ شده بود در کرمان اختشاش بسیاری در بافت شهری و معماری قابل مشاهده بود که حیف است ای کاش متولیان امر بیشتر در حفظ معماری اصیل شهر کرمان تلاش کنند.
فضای سیاسی و اجتماعی شهر کرمان را نمیتوانم در یک سفر چند روزه تحلیل کنم اما به جرات می توانم بگویم هنوز سایه جنایات تاریخی آقامحمدخان قاجار در حافظه جمعی و تاریخی مردم کرمان سنگینی می کند. از طرف دیگر وجود تنوع فرهنگی و مذهبی در شهر مشهود است. تعداد زیادی از زنان چادری شهر یزد چادر غیر مشکی می پوشند چادرهای گل گلی و طرح دار که نمادی از گرایش آنان به "شیخیه" است. نوعی مقاومت نمادین برای نشان دادن گرایش به شیخیه.
بافت کلی شهر نیز به دلیل حضور اقوام مختلف خصوصا بلوچ ها و عشایر تننوع دارد. اما در کل احتمالا گرایش سیاسی و اجتماعی مردم کرمان مثل متوسط دیگر نقاط ایران است. البته در برخی خیابان های قدیمی شعارهای سیاسی دهه 60 دیده می شد حتی از سازمان رادیکالی همچون "پیکار" هم شعاری دیدم.
سفرنامه کرمان قسمت 10 / محله رازآلود مشتاقیه همزیستی مسالمت آمیز ادیان
تاریخ سیاسی معاصر کرمان با وقایع مهر ماه سال 1357 در مسجد جامع این شهر گره خورده است. به نوعی که در شعارهای انقلاب 57 هم می گفتند " رکس آبادان را جامع کرمان را شاه به آتش کشید" . مسجد جامع کرمان که معماری زیبایی هم دارد در محله مشتاقیه قرار داشت. محله ای که در نوع خودش جالب و البته رمزآلود بود. در همین محله مزار مشتاق علی شاه یکی از دراویش معروف هم قرار داشت که به تحریک متعصبان مذهبی به خاطر نوع گرایش صوفیانه و درویش مسلکانه اش که با قرائت رسمی دینی همخوانی نداشت به دست متعصبان کشته شده بود. از طرف دیگر محله زرتشتیان و آتشکده آنان نیز در نزدیکی همین میدان مشتاق قرار داشت و از همه جالب تر محله نسبتا متروک شده یهودیان کرمان نیز در این جا بود. واقعا سرنوشت دو اقلیت مذهبی یهودی و زرتشتی متفاوت است. محله زرتشتیان به نسبت نشان از تمول مالی آنان داشت و محله ای سرپا و نسبتا زیبا بود اما در آن طرف خیابان خانههای متروک شده یهودیان نشان از از بین رفتن جامعه آنان داشت. آتشکده زرتشتیان و موزه مردمشناسی زرتشتیان نیر در این محله قرار داشت. یک آتش مقدس چندین صد ساله نیز در آتشکده زرتشتیان روشن بود. البته گویا آتش اصلی در آتشکده یزد است. اما موزه مردمشناسی زرتشتیان درنوع خودش جالب بود وسایل مختلف متعلق به این مردمان در آن نگهداری میشد و در معرض بازدید عموم قرار داشت. خلاصه محله مشتاقیه نشانی از گذشته ای بوده که همزیستی دراویش، مسلمانان جریان اصلی، یهودیان، زرتشتیان در کنار هم داشتهاند کاش اندکی در حفظ نمادهای مختلف این همزیستی کوشش بیشتری شود.
حمل و نقل عمومی بهترین چیز در سفر
شخصا بسیار از این روش زندگی و روحیه غالب ایرانیان که حتما باید با خودروی شخصی سفر بروند خوشم نمیآید. در ضمن شدیدا با این موضوع مشکل دارم که با خودروی شخصی تا دل طبیعت و جاهای دست نخورده میروند. چه جنگل باشد چه ساحل دریا چه کویر لوت! متاسفانه شاهد هستیم که از پراید تا بنز از ماشین های شاسی بلند تا به قول خودشان آفرودها طبیعت را نابود میکنند. متاسفانه در سفر کرمان هم شاهد این بودم که در بکرترین نقاط کویر لوت در کنار کلوتها برخی افراد خودروهای شخصی خود را درون کویر میآوردند. این موضوع خصوصا در مورد کویر ها بسیار آسیب زا است . کویر برخلاف ظاهرش بسیار شکننده و آسیب پذیر است. گردشگر مسئول و طبیعتگرد باید توجه کند که کمترین ردپا را از خود بر طبیعت بگذارد اما متاسفانه در سالهای اخیر به اسم طبیعت گردی این فرهنگ نادرست آفرودی در یاران خیلی متداول شده است و متاسفانه شدیدا به طبیعت خصوصا در جایی همچون کلوتهای شهداد آسیب زده است. به نظرم در این جا لازم است سختگیریهای بسیار شدیدی شود و جلوی آسیب بیشتر گرفته شود.
در این سفر کرمان ما و همسفرانمان از قطار و اتوبوس استفاده کردیم. خوشبختانه لااقل در مسیر تهران به کرمان خدمات دهی قطار و راهآهن به نسبت قابل قبول بود. با این که قسطار قدیمی بود و از کوپه های 6 تخته تشکیل شده بود اما با توجه به صمیمیتی که با همسفران داشتیم به نسبت راحت رفت و آمد کردیم. قطعا سفر با قطار هم امنیتی بیشتری دارد هم ارزانتر است هم فرصت بیشتری برای لذت بردن از مناظر مسیر را به شما میدهد. امیدوارم برای توسعه صنعت گردشگری بیش از گذشته به توسعه خطوط راه آهن و نوسازی ناوگان قطار کشور توجه شود.